English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (613 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mill U اسیاب کردن
mills U اسیاب کردن
to grind into flour U اسیاب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mill U کارخانه اسیاب کردن
mill U نورد کردن فرز کردن اسیاب
mills U کارخانه اسیاب کردن
mills U نورد کردن فرز کردن اسیاب
grist U عمل اسیاب کردن
grind U اسیاب کردن خردکردن
grinds U اسیاب کردن خردکردن
milling U عمل اسیاب کردن
grit U اسیاب کردن ازردن
gritted U اسیاب کردن ازردن
gritting U اسیاب کردن ازردن
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
Other Matches
milldam U سر اسیاب
mills U اسیاب
water mill U اسیاب
milling U اسیاب
mill U اسیاب
mill race U اب اسیاب
millrace U اب اسیاب
millwright U اسیاب ساز
sectorial U دندان اسیاب
grindstone U سنگ اسیاب
molar U دندان اسیاب
grindstones U سنگ اسیاب
windmill U اسیاب بادی
water mill U اسیاب ابی
windmills U اسیاب بادی
millstones U سنگ اسیاب
fliers U پره اسیاب
flyers U پره اسیاب
ball mill U اسیاب ساچمهای
edge mill U اسیاب غلطکی
flyer U پره اسیاب
molar tooth U دندان اسیاب
mealmen U کارگر اسیاب
triturator U اسیاب کننده
jaw tooth U دندان اسیاب
headrace U تنوره اسیاب
head race U تنوره اسیاب
mill race U جوی اسیاب
millrace U جوی اسیاب
gristmill U اسیاب غلات
mill wright U اسیاب ساز
millstone U سنگ اسیاب
grinder U دندان اسیاب
hand mill U اسیاب دستی
flier U پره اسیاب
quern U اسیاب دستی
grinders U دندان اسیاب
milldam U بند اسیاب
cheek tooth U اسیاب کننده
mill dam U بند اسیاب
vane of windmill U پره اسیاب بادی
nether millstone U سنگ زیرین اسیاب
flume U ناودان جوی اسیاب
paddies U برنج اسیاب نکرده
paddy U برنج اسیاب نکرده
stamp mill U اسیاب سنگ کوبی
premolar U دندان اسیاب کوچک
sail arm U پره اسیاب بادی
grinder U سنگ رویی اسیاب
grinders U سنگ رویی اسیاب
tubercle U برامدگی دندان اسیاب
stamping mill U اسیاب سنگ کوبی
mill wheel U چرخ یا پره اسیاب
mill circle U چرخ اسیاب ژیمناستیک
windmill U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
grinds U اسیاب شدن سخت کارکردن
premolar U مربوط بدندانهای اسیاب کوچک
grind U اسیاب شدن سخت کارکردن
windmills U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
crazing mill U اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
zinjanthropus U شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com